قسمت سوم
خاله پروانه که به هر بدبختی بود خودش را به آن نقطه رساند و یک هو شروع کرد به تعریف و تمجید کردن و نزدیک من شد و مرا بغل کرد و گفت این قشنگ ترین منظره عمرم بود. یکی دیگر از مسافران هم آمد و گفت که این سفر بعد از ماه عسلم بهترین سفر من بوده است. گفتم دستتان درد نکند حالا باید 8 ساعت راه برویم صبر کنید ببینیم آخرش هم همین نظر را دارید یا نه؟ خلاصه پیاده روی ما در جنگل های اسالم به خلخال آغاز شد و ما به دل جنگل های اسالم به خلخال زدیم و در ابرها فرو رفتیم. مناظر حقیقتا بی نظیر بود. درخت های سر به فلک کشیده راش طبیعت بکر پرنده ها و گل های وحشی جنگل همه و همه باعث می شد که طولانی بودن مسیر از یاد مسافران برود و آن ها بتوانند راه بیایند. تعداد مسافران حدود 20 نفر بودند که تعدادی از جنوب ایران آمده بودند و تعدادی هم از همسفران قبلی ژیوار بودند. خاله پروانه هم به هر ترتیبی بود آرام آرام نفر آخر می آمد اما پویا. پویا که از همان اول معلوم بود که قیافه اش به یک طبیعت گرد نمی خورد به سیگار به دست و آواز بر لب در بین گروه می لولید و گاهی غر می زد و گاهی همسفران را می خنداند. من هم دائم مراقبش بودم که ته سیگارش را زمین نیاندازد ناگهان دیدم که دارد زمین را می کند و ته سیگارش را آنجا چال می کند. خلاصه مچش را گرفتم و بهش گفتم تو که به حرف من گوش نمی دهی که سیگار نکشی لااقل ته سیگارهایش را بده به من و زمین نیانداز. همین که دهن باز کرد بخار الکل به صورتم خورد و فهمیدم که مست کرده است و با آدم زبان نفهم تر از ای حرف هایی طرف هستیم. گفت باشه باشه سیا جون و آواز خوانان دور شد. تا به محل توقف برای خوردن نهار برسیم ده بار سر خورد و زمین افتاد و شلوارش گلی و پاره شد.
تور لیدر محلی مان پسر خیلی خوبی بود به اسم یونس اهل عندبیل که همیشه تورهای طبیعت گردی اسالم به خلخال را راهنمایی می کند خیلی خوش صحبت بود و هوای مسافران را داشت. بعد از 4 ساعت پیاده روی به یک گاوسرا رسیدیم که خالی از درخت بود و میتوانستیم چند دقیقه ای را برای نهار توقف و استراحت کنیم. با یونس سراغ چشمه ای در نزدیکی رفتیم تا برای چای ذغالی آب بیاوریم.