پریروز 1395/8/8 بود و ما وارد هشت‌سالگی شدیم. حالا که هفت سال از تولد ژیوار گذشته، مثل بچه‌ای که بزرگ شده و حالا دارد به مدرسه می‌رود دیگر باید راه خودش را پیدا کند علی‌الاصول. به وجودش آورده‌ای، زحمتش را کشیده‌ای، بزرگش کرده‌ای و تحویل اجتماعش داده­‌ای. به نظرم دیگر نه احتیاج به کیکی بود برایش نه شمعی که فوتش کنی. همین که بنشینی و نگاهش کنی کافی است. حظش را ببری. قربان قد و بالایش بروی و مرور کنی تمام این سال‌ها را که با دوندگی، شور، امید، ناامیدی، شادی و غم گذشت. 

 

ژیوار را ما با دست­های خالی (خالی تر از آنچه که بشود تصورش را کرد) و از هیچ ساختیم و ایده­ها و آرزوهایمان را در آن به ثمر رساندیم. حاصلش تمامی سفرهای ـ به زعم ما ـ نوآورانه‌ای است که در این سال­ها برگزار کردیم و خاطرات خوش و لبخندهایی است که گمان می‌کنیم بر دل­ها و لب­ها نشاندیم ـ باز هم قضاوت با شماست.

 

دلمان می­خواست پول حسابی هم در بیاوریم. یعنی خود من فکر می­کردم که اگر با کار درست ـ در حد معقولش ـ و تلاش شبانه‌روزی و ایده ­های نو چند سال جلو برویم حداقل گلیم خودمان را از آب بیرون می‌کشیم و دیگر غم نان ـ به قول شاملو ـ نخواهیم داشت. اما حالا که هفت سال گذشته است خیلی خوب و دقیق معنای اقتصاد فاسد و بیمار را می­فهمم، معنای کفش آهنی پوشیدن و در اداره­ های دولتی بی­صاحب آواره شدن را با گوشت و پوست و استخوان لمس می­کنم، معنای هزینه دادن بابت سلامت نفس و استقلال از هر پول کثیف و شبهه‎دار را بهتر درک می‌کنم. وقتی بخواهی التماس کسی را نکنی و راه خودت را بروی، با هر نوکیسه‌ای همکاری نکنی، بخواهی بی‌رابطه و بی‌واسطه و بدون رانت حتی در همین اداره گردشگری استان تهران که رئیسش مثلاً اعتدالگرایی است که با رأی تو سر کار آمده کارت را راه بیندازی، با سفارت­خانه‌های اروپایی مستقر در تهران که از هر اداره دولتی وطنی اگر نگوییم فاسدتر قطعاً ناکارآمدتر هستند تعامل بکنی و صدها چیز دیگر، قطعاً و حتماً، اگر ناامید نشوی، فرسوده خواهی شد و بعد می‌بینی که تمام آن شور و امیدی که در دلت بود تحت‌الشعاع مشکلات مالی و گرفتاری‌های بی ­ارزش قرار گرفته است.

 

به هر صورت این انتخاب ما بوده است و گله ­ای هم نیست. ما کشورمان را دوست داریم، اینجا خواهیم ماند و کار خواهیم کرد، ایران را به ایرانیان و غیرایرانیان نشان خواهیم داد، از فرهنگ دستوری فاصله خواهیم گرفت و برای بهبود این خاک تلاش خواهیم کرد. هرچند به قول مشاوران اقتصادی‌مان بیزینس در ضرر باشد یا سود در آنتالیا و باتومی باشد نه در خاک محصور احمدآباد.

 

قدردان تلاش و همراهی همة دوستان و همکاران دلسوز و خوش‌فکری هستم که در این مسیر با ما بودند و هستند و یاد بیساران را گرامی می‌دارم که سنگ بنای ژیوار را خودش گذاشت و هنوز که بیش از سه سال از رفتنش گذشته منشاء نیکی و خوبی برای ژیوار است.

 

مبارکمان باشد این تولد و واقعاً امیدواریم که در این هفت سال کاری کرده باشیم که در یادها بماند.

 

با احترام،

 

سیاوش رامش