روزی بود برای خودش ، فریبا حاج‌دایی 30 مهر ۹۵

عجب روزی بود برای‌مان! تمام روز را با سیمین دانشور و جلال آل‌احمد و نیما یوشیج و عالیه خانم(همسرش) و شراگیم کوچولو و ابراهیم گلستان و بروبچه‌هاش و فروغ فرخزاد گذراندیم و روزمان چیزی بود شبیه داستان زیبای سیمین خانمِ دانشور. همان که نامش«میزگرد» است و مصاحبه‌گری رستم و حافظ و سعدی و اخوان را گردِ هم آورده و ازشان صحت و سقم‌ شنیده‌های تاریخ و اسطوره را به پرسش می‌کشد. ما هم از سیمین پرسیدیم که آیا جلال عیال صدایت می‌کرد؟ سخت‌ات نبود که این‌چنین تو را می‌خواند؟ از آل‌احمد شب مرگ نیما را پرسیدیم و ازش خواستیم بگوید نیما چطور اولین بار«آی آدم‌هایش» را اجرا کرد؟ از سیمین پرسیدیم همسایگی با نیما چگونه می‌گذشت و روابط نیما و عالیه چطور بود و سیمین به خنده برای‌مان از پیاز گفت و جلال از شیطنت شراگیم و نیما شاکی بود که چطور شراگیم مرغ و خروس و گربه نگه می‌داشته و زندگی را زهرمارش می‌کرده.

خانه نیما یوشیجدر خانه نیما عکسی به یادگار گرفتیم.

مهرک، نوه‌ی گلستان، پیش از این روز خانه‌ی فروغ را، که دیگر نبود و خرابش کرده بودند، نشان‌مان داده بود و ما غصه خوردیم. لیلی گلستان صداش می‌آمد که از جلال و سیمین و حسدِ کودکانه‌ی آن روزهاش نسبت به سیمین می‌گفت، روزهایی که سیمین دانشور را رقیب عشقی خود می‌دانست.

خانه ابراهیم گلستان با درخت های تناورش

استودیو فیلم گلستاناستودیو فیلم گلستان که اکنون سیما فیلم شده است.

ابراهیم گلستان برای‌مان از پدر سیمین و خاطراتِ او که کودکی‌اش را پر کرده بود گفت و بعد رسید به مدرسه‌ی انگلیسی‌زبانی که سیمین می‌رفت و در یک کلام او را زنی دانست که جا برای بالیدن بیشتری داشت و حیف شد و خود سیمین گفت که ناراضی نبوده، از لحظات خوب گفت و گفت بدها را کم‌وبیش فراموش کرده. فریبا حاج‌دایی برای‌مان از داستان‌هایِ سیمین گفت، از آخرین داستانِ کتابِ«آتش خاموش»، «کلاغ‌کور» گرفته تا داستان‌کوتاه‌های کتاب«شهری چون بهشت»و شاخص‌های آن کتاب، شهری چون بهشت و زایمان و مردی که برنگشت و صورتخانه و بعد رسید به«سووشون» و استفاده قاصدک داستانی در آن و مرگ یوسف که فردای ۲۸مرداد بود. با نگاهی گذرا به کتاب«به کی سلام کنم»، که یکی‌یک جلد به بعضی از مسافران داده شد، رفت به سراغ«جزیره سرگردانی» و «ساربان سرگردان». وقتی در خانه نیما بودیم از نیما گفت و در خانه سیمین از رفتن خودش به خانه‌ی او و تجربیاتی که این دیدار بهش داده بود و همانجا با استناد به نامه‌های جلال و سیمین، چگونه ساخته شدن این خانه را شرح داد

 

حانه سیمین دانشور و جلال آل احمد خانه سیمین دانشور و جلال آل احمد که بعد از کشمش های بسیار اکنون در دست تعمیر است.

در تالار وحدت صحبت به تشیع سیمین کشیده شد و جزیره‌هایی که آن روز تشکیل شده بود و گُله‌به‌گُله ایستادنِ مردمان. در بهشت‌زهرا از خاکسپاری او گفت و همسایه‌هاش در این سرای باقی.

امروز در خانه و محل کارمان دیروز را با خود داریم و احتمالا اول کاری که هرکدام ممکن است بکنیم خریدن کتاب«نامه‌های سیمین و جلال» به همدیگر است.