سفرنامه صربستان |قسمت ششم|
امروز آخرین روز سفرم به صربستان در شهر بلگراد است. صبح در حالی که برنامه گردش آخرین روزم را میچیدم، مسئول هتل، مسئول خبر داد که امروزدر بلگراد رژه همجنسگرایان است و توضیح داد که همه خیابانهای اطراف پر از پلیس و فضا امنیتی است. خبر خوبی نبود و باید از خیر گردشم تا پایان مراسم میگذشتم.
تصمیم دارم شب آخر سفرم در بلگراد را در خیابان "اسکادارلیا" (از پاتوقهای شبانه بلگراد) بگذرانم. شبهای بلگراد زیبا است و مردم محلی و گردشگرها تا پاسی از شب در خیابانها و رستورانها وقت میگذرانند.
امشب هم تعطیلی یکشنبه است و آدمهای بیشتری برای وقتگذرانی به خیابان آمدهاند. این برای من که امکان تجربه زندگی شبانه یا به اصطلاح نایت لایف را در ایران نداشتهام، بسیار جذاب است.
یک غذای سنتی صربستانی سفارش میدهم که پیش از این به من توصیه کرده بودند امتحانش کنم. "پلسکاویا" از گوشت خوک و یا مرغ به صورت سوخاری درست میشود و با سیبزمینی سرخ کرده و پیاز سرو میشود. در رستوران با یک مرد آلمانی هم صحبت میشوم که میگوید دوستهای ایرانی زیادی در آلمان دارد و چیزهای زیادی درباره ایران میداند. در مورد وضعیت جوانان از من میپرسد، از سیاست، از رییس جمهور پیشینمان. به او میگویم خوشبختانه آن مرد زمان زیادی است که دیگر رییس جمهور کشورم نیست. و البته مثل همه خارجیها تصویرهای غیر واقعی هم از ایران دارد. از من سوال میکند اگر به ایران بیاید میتوانم او را در گشت زدن در شهر همراهی کنم ؟ میخواهد در مورد پوشش زنان در ایران بداند؛ سوالی است که این در چند روز با هر خارجی که هم صحبت شدهام از من پرسیدهاند. شرایط امروز ایران را برایش توضیح میدهم و سعی میکنم دیدگاههای اشتباهش در مورد ایران را تصحیح میکنم.
آخر میگوید ایران کشور جالبی است و حتما روزی به ایران خواهد آمد.
صربستان برای من کشوری بود با مردمانی مهربان و صمیمی که وقتی متوجه میشدند مسافر هستی هر کمکی که میتوانستند انجام میدادند. کشوری با غذاها و نوشیدنیهای لذیذ با خیابانهای سنگفرش که همیشه پر بود از مردم محلی و توریستهای پر شور.
پایان.
برنامه تور صربستان را در اینجا ببینید.