این گزارش به همت خانم سپیده صدفی از همسفران تور جامعه شناسی هند تهیه و گردآوری شده است.
اولین تصویری که با شنیدن "هندوستان" جلوی چشمتان زنده می شود چیست؟ رقص و آواز، لباس های رنگارنگ، غذاهای تند و تیز، پرستش گاو، آلودگی، فقر، زاغه نشینی، بت پرستی و خیلی چیزهای دیگر. همیشه آرزویم بوده که هند را ببینم، چه زمان کودکی که مشتری پر و پا قرص فیلم های هندی ویدیو کلوپ بودم، و چه وقتی که در دانشگاه فهمیدم کشوری با این جمعیت کلان بر پایه ی نظام کاستی روزگار می گذراند. در این نوشته می خواهم هند را از دریچه ی چشم من ببینید، توریستی ایرانی با اندک سوادی در حیطه ی جامعه شناسی.
•نیایش
معابد از دیدنی های فراموش ناشدنی هند هستند. آشنایی با خدایان رنگارنگ هندوها سرشار از لطف و جذابیت است. همانند سایر اماکن مذهبی، برای حفظ پاکیزگی محیط باید بدون کفش وارد معابد شد. معابد لزوما ساختمان هایی باشکوه یا تاریخی نیستند، بلکه حلقه گلی به دور یک شمع در کف پیاده رو، و یا مجسمه ی کوچکی از خدایان در کنج حیاط خلوت یک مدرسه نیز می توانند محلی برای نیایش باشند. در این سفر موفق به بازدید از چند معبد مختلف شدم. معبد "Gauri Shankar" متعلق به پیروان ویشنو در دهلی قدیم و مجاور بازار قرار دارد. نمای بیرونی اش سه برج سرخ رنگ و بلند است که شکل و رنگشان مرا یاد بناهای چینی با شیار و لبه های متعددشان می اندازد. وسط حیاط کوچک ورودی، چند پله سفید رنگ دیده می شود که روی بالاترینشان چیزی شبیه یک فانوس پایه بلند قرار دارد که روی بدنه اش نقشی از بودا و آرم ارتش نازی زده اند! البته در پی ابراز تعجبمان به صدای بلند، لیدرمان می گوید که این علامت با وجود شباهت ظاهری اش به آرم نازی های آلمان، در بین هندوها معنی دیگری دارد. با سرچ در اینترنت، درمی یابم که این علامت نماد شانس و راندن شیطان است و همچنین نشان از چهار چهره ی برهما دارد: نظم طبیعت، ثروت، شهوت و آزادی. کنج حیاط اصلی اتاق بزرگی وجود دارد که مردان در آن مشغول حمام کردن هستند. تعدادی هم بیرون از اتاقک با لباس لنگ مانندی نشسته اند و با کاسه بر سر صابون زده ی خود آب می ریزند. کمی آن طرف تر همین مردان رداهای شسته شده شان را بر بندهای موازی پهن کرده اند تا خشک شود، زرد و سفید و نارنجی. از نگاه هایشان می فهمم خوششان نمی آید نزدیکشان شوم، پس راهم را به سمت ساختمان کج می کنم. سالن ورودی معبد شبیه یک اداره است. بر روی دیوار چند تابلو با مضمون نیایش و چاکراها به چشم می خورد. سمت راست اتاق میزی ساده گذاشته اند که دو نفر پشت آن مشغول انجام کارشان هستند و خوشامدگویانه به ما لبخند می زنند. سمت چپ هم ویترینی است که داخلش را با نوری سبز روشن کرده اند و مجسمه یکی از خدایان را در آن قرار داده اند. زنی در کمال آرامش رو به روی ویترین استاده و در سکوت نیایش می کند. از دری باریک در انتهای سالن، وارد چند دالان تو در تو با سقف کوتاه می شویم. دالان ها با نور خفیف و ملایمی روشن شده اند و دوست دارم بوی عطر عجیبی که در فضا پیچیده است را با نفس های عمیق در ریه هایم بکشم. اینجا محل نیایش است. هر اتاقک به رغم کوچکی، یک دستگاه اسپیلت جداگانه دارد که هوا را خنک می کند، و در عرض اتاق ها سکوهایی برای نشستن تعبیه کرده اند که رو به رویشان تمثال کوچکی از بودا قرار دارد. دیوارها به نقش های برجسته و نقاشی های مختلفی از بودا، درخت و سبزه، افراد در حال مدیتیشن و نیایش و... آراسته اند، و در دیوار فرورفتگی هایی تعبیه شده که آن را با کتاب های مختلف و قطوری پر کرده اند. همراه همسفرانم چند دقیقه روی سکوی آخرین اتاق می نشینیم تا نفسی تازه کنیم. راهنما معبد با لبخند می گوید "اگر می خواهید دعا کنید." و تنهایمان می گذارد. اینجا چنان خنک و ساکت و پاکیزه است که برای لحظاتی چند فراموش می کنم در دنیای بیرون از معبد شلوغی و گرما بیداد می کند. پس از خروج از فضای جادویی دالان، در گوشه و کنار حیاط و بر دیوارها پوسترهایی را می بینم که سوژه اصلی شان مردی کاملا برهنه و حدودا چهل ساله است. از راهنمای معبد می پرسم "این آقا کیست؟" می گوید "نامش بابا است. پیشوای این معبد." "چرا برهنه است؟" "برهنگی برای بابا نماد رهایی از تمام تعلقات مادی و دنیویست." "همیشه همینطور برهنه در مجامع ظاهر می شود؟" "همیشه!"
بازدید از معابد ریشی کش تجربه ای سراسر متفاوت بود، شاید چون ریشی کش شهر عجیبی ست. به علت نزدیکی به هیمالیا، گاه آن را دروازه ی هیمالیا می خوانند و به پایتخت یوگای جهان معروف است. در نگاه اول شبیه شمال ایران است، سرسبز و مرطوب. رود گنگ در ریشی کش به علت نزدیکی به سرچشمه تقریبا پاکیزه است و در آن فضولات به چشم نمی خورد. توریست های غربی زیادی در این شهر اقامت دارند، و به همین دلیل شهر از نظر پاکیزگی و امکانات رفاهی وضعیت قابل قبولی دارد. هر روز بامداد و شامگاه، مرتاضان زرد پوش شهر به نیایش می پردازند. در دل شهر معبدی به نام "بهارات" وجود دارد، که متعلق به پیروان ویشنو بوده و شهر نامش را از خدای منسوب به آن یعنی "هاریشی کش" اخذ کرده است. در حیاط این معبد، درختی کهنسال وجود دارد که عمری بیش از بیست دهه دارد و قدیمی تر از معبد است. این درخت تنومند در حقیقت حاصل گره خوردن سه درخت مقدس بنیان، پیپال و بایل به یکدیگر است که نماد خدایان سه گانه ی برهما(آفرینش)، ویشنو(پایداری) و شیوا(نابودی) هستند. متولی معبد مرد جوانیست که مانند کشیشان مسیحی در فضای محراب مانندی ایستاده و از کاسه ای که در دست دارد بر پیشانی عبادت کنندگان خالی زرد رنگ می گذارد و با قاشقی کوچک آبی خنک و معطر بر دست های کاسه شده شان می ریزد تا آن را نوشیده و سپس دست نمناکشان را مانند مسح به سر بکشند. عبادت کنندگان یا با پاهایی جفت و دستانی به هم چفت شده ایستاده رو به روی محراب نیایش می کنند، و یا به سوی محراب بر شکم روی زمین دراز می کشند و دست های چفت شده شان را بالای سرش می گیرند تا عبادتشان مقبول تر واقع شود. بر دیوارهای معبد تمثال یا تابلوهایی از سایر خدایان مانند راما و شیوا وغیره نیز وجود دارد. عبادت کنندگان به هنگام خروج از معبد، به سمت عقب گام برمی دارند و بدون اینکه به محراب پشت کنند از درگاه خارج می شوند.
هر شب در ریشی کش پیش از غروب آفتاب، مردم شهر سواره، پیاده، یا با قایق خود را به معبد "پارمارت" در آن سوی رود گنگ می رسانند تا مراسم "آرتی" یا "حذف شب" را به جای آورند. در حیاط این معبد مجسمه ای چند متری و غول پیکر از شیوا وجود دارد، و محل نیایش و مراسم آرتی، ایوان بزرگ و رو باز معبد است که در حاشیه ی رود گنگ قرار دارد. در این مراسم، مرتاضان از جوان و پیر در وسط، و سایر مردم در اطراف آنان به صورت ردیفی می نشینند. کل مراسم به خواندن دسته جمعی سرودی مخصوص، به رهبری خواننده و نوازندگان سازهای مختلف می گذرد. در این سرود، همگان با شوری عرفانی، همگام با ریتم آهنگ به آرامی دست می زنند و زیرلب خدایان مختلف و رود گنگ را صدا می کنند، چنان که گویی ذکری مقدس می گویند. با اینکه شاید جز تعدادی کلمه متوجه ادعیه نمی شدم، صدای موسیقی حسی وصف ناشدنی از آرامش را در وجودم می پراکند. پس از فرارسیدن شب و تاریکی کامل، از روغن هایی که نذورات مردم هستند آتشی برپا می شود و برای برکت دهی، مرتاضان آن را در چراغ هایی قرار داده و دست به دست بین جمعیت می گردانند. سپس همه سرود خوانان و دوشاوش هم، شمع هایی را که با برگ و گل تازه آراسته شده اند، توسط این آتش روشن کرده و به جریان آب می سپارند. شاید متهورانه ترین کار سفرم را در همین شب انجام دادم، و آن ایستادن برای چند دقیقه در آب سرد رود گنگ بود.
•ارتباط با توریست ها
هندی ها افرادی پذیرا، خونگرم و مسلط به زبان انگلیسی هستند. اگر در خیابان بهشان لبخند بزنید، تقریبا محال است با لبخندی بزرگتر جوابتان را ندهند. اگر دوربین عکاسی تان در معرض دید باشد، در بسیاری از نقاط شهر امکان دارد از شما بخواهند ازشان عکسی به یادگار بگیرید. مانند مرد سالمند دوچرخه فروش در بازار چندی چوک، و یا سه پسربچه ای که میانه ی دویدن و بازیگوشی در مسجد جامع نزدیکم می شوند و می گویند "فوتو" و دست گردن هم می اندازند و ژست می گیرند. اگر هم سوژه ای دیدید که مناسب عکاسی بود، بهتر است از او اجازه بگیرید چون دست رد به سینه تان نخواهد زد.
چانه زنی به هنگام خرید در هند بسیار مرسوم است و می توان قیمت اولیه را به نصف رساند که به قیمت واقعی کالا نزدیکتر است. حتی اگر شما پس از پرسیدن قیمت کالا یا خدمات از چانه زنی صرف نظر کنید، احتمالا فروشنده یا راننده به دنبال شما می دوند و خود با ارائه ی تخفیف های کلان سعی خواهند کرد شما را راضی به خرید کنند. حتی ممکن است یک راننده توک توک چندین دقیقه از جلب مشتری جدید صرف نظر کند و تا مسافتی طولانی قدم به قدم تعقیبتان کند تا شما را راضی به سوار شدن بکند. این میزان پیگیری در بین گداها و متکدیان نیز وجود دارد. در ریشی کش که برای تماشای مراسم غسل به کنار رود گنگ رفته بودیم، با ارتشی از گدایان مواجه شدیم که هر یک به شیوه ی خلاقانه ای سعی در جلب توجه توریست ها داشتند. ممکن است گدایان پیاپی به بازویتان ضربه بزنند، راهتان را ببندند، از پیراهنتان آویزان شوند و سمجانه به هر کلکی متوسل شوند تا درخواست شان را اجابت کنید. خلاق ترین گدایی که دیدم همین جا بود؛ مردی نسبتا جوان، کوچک اندام و کثیف، که برای حرکت به جای پاهای قطع شده اش از یک اسکیت بورد استفاده می کرد و با استفاده از نیروی دست هایش خود را به جلو می راند و مدام با صدایی زنگ دار به انگلیسی تکرار می کرد "خانم لطفا کمک کنید". اگر هم سعی می کردید از دستش فرار کنید، پا به پای شما سرعت می گرفت.
در پایان این گزارش، می خواهم به نقطه ی قوت و جامعه شناسانه ترین بخش این سفر، یعنی نشست دو ساعته با اساتید و دانشجویان جامعه شناسی دانشگاه IIT دهلی، و همچنین بازدید از NGO جاگوری بپردازم. در هر دو مورد، محور گفتگوها پیرامون وضعیت زنان در ایران و هند و مقایسه ی این دو بود.
•نشست دانشگاه IIT دهلی
طرف اصلی صحبت، استاد تمام جامعه شناسی این دانشگاه به نام دکتر راویند کار بودند. خانمی میانسال، موقر و پوشیده در ساری. به جز گروه ما، سایر مدعوین شامل دانشجویان و چند استاد علاقمند از حوزه های مختلفی چون انسان شناسی، مطالعات جنسیت، ادبیات، علوم سیاسی و اقتصاد بودند. صحبت از حق تحصیل و میزان مشارکت زنان در تحصیلات دانشگاهی و بازار کار آغاز شد. در هندوستان علی رغم تلاش چندین ساله برای فرهنگ سازی، پدرسالاری عمیق و گسترده ای ریشه دارد که تا حد زیادی مانع استفاده ی زنان از فرصت ها و مهارت هایشان می شود. هر چه به سمت شمال هندوستان حرکت کنیم، پدرسالاری قوی تر می شود. به تبع آن، در تصمیم گیری درباره مواردی چون تحصیل، اشتغال و ازدواج به خواسته ی دختران بهایی داده نمی شود. در چنین مناطقی تخصیص منابع به فرزندان پسر صورت می گیرد و وظیفه ی دختران انجام امور خانه در نظر گرفته می شود.
به طور کلی، دختران هندی ترجیح می دهند در رشته های انسانی تحصیل کنند، و سازمان ها و شرکت های هندی اولویت استخدامشان را مردان قرار می دهند و به ندرت به استفاده از مهارت های زنان تمایل نشان می دهند، چرا که شاغل ماندن بسیاری از این زنان پس از ازدواج، در گرو تصمیم خانواده ی همسر قرار دارد. حتی اگر زنان با گذر از تمام این سختی ها موفق به یافتن شغلی شوند، احتمالا شغل های پیش پا افتاده و به تبع دستمزد پایین تری بهشان تعلق می گیرد. با این حال در هندوستان امروز، حضور زنان در فضاهای اجتماعی به غایت پررنگ تر است. به عنوان مثال 33% مجلس هندوستان را الزاما زنان تشکیل می دهند. همچنین زنان در اعتراضات اجتماعی و جنبش ها حضور پررنگی دارند که از جمله نمونه ها می توان به وضع قانون محدودیت در استعمال نوشیدنی های الکلی اشاره کرد، که به علت وضعیت نابه سامان زندگی زناشویی و افزایش خشونت توسط همسرانشان پس از استعمال الکل بوده است.
درباره ی الگوی فرزند آوری، گفته شد که در حال حاضر نرخ باروری هند 1.8 زیر نرخ جایگزینی است و بر خلاف گذشته زوجین ترجیح می دهند فرزندان کمتری داشته باشند تا بتوانند آن ها را با کیفیتی قابل قبول پرورش دهند. زمان تقریبی اولین بارداری در حدود دو سال پس از ازدواج است. این کاهش در نرخ باروری، هم به علت کاهش مرگ و میر نوزادان بر اثر رعایت بهداشت است، و هم به علت افزایش سطح تحصیلات و آگاهی مادران. در بین فرزندان، عموما خانواده ها فرزند پسر را ترجیح می دهند، چرا که در فرهنگ هند مراقبت از والدین به هنگام سالمندی بر عهده ی پسران می باشد و سیستم تامین اجتماعی در این مورد نقشی به عهده نمی گیرد.
الگوی ازدواج نیز تا حدی تغییر کرده است. اگرچه هنوز در مناطق شمالی هند به دوستی دختران و پسران، مقوله عشق، و ازدواج با غریبه ها و کاست های مختلف به دید منفی نگاه می شود، می توان گفت که جوان ها با استفاده از تکنولوژی روز در حال هدایت رابطه هایشان به سمت و سویی مدرن هستند. استفاده از تلفن های همراه، شبکه های اجتماعی، و بیش از همه سایت های همسریابی به تسریع روند "انتخاب همسر دلخواه" خصوصا در بین جوانان تحصیل کرده کمک کرده اند. درباره بکارت نیز گفته شد که در هند همچنان برقراری رابطه جنسی پیش از ازدواج امری ناپسند و خلاف عرف است، و در صورتی که دختران بکارت خود را از دست بدهند این مسئله را فاش نخواهند کرد.
همانند بسیاری از نقاط جهان، به هنگام طلاق زنان آسیب پذیرتر از مردانند. بسیاری از مردان با انتخاب شریک جدیدی برای زندگی، همسر اول و فرزندان خود را بدون هیچ کمک مالی رها می کنند و زندگی جدیدی را شروع می کنند، و از آن پس تامین هزینه های زندگی و معاش به عهده ی مادر خانواده است. بیوه ها نیز یا محکوم به زندگی در تنهایی و یا بازگشت به خانه ی پدری خود هستند.
آزارهای خیابانی، اگر چه از سوی افکار عمومی تقبیح می شوند، اما در حقیقت برای پیشگیری از آن ها کاری انجام نشده است. حتی با وجود خطوط تلفنی مشاوره خانواده و خط تلفن اضطراری کمک به زنان در شرایط بحرانی، از میزان خشونت خانگی یا خیابانی علیه زنان کاسته نشده و پلیس در این موارد حداقل دخالت را دارد.
جامعه ی مدنی در هند سابقه ای طولانی و ریشه هایی مستحکم دارد. دست کم سه میلیون NGO ثبت شده در هند وجود دارد که نیمی از آنان در محیط های روستایی و برای خدمت به مردم آن مناطق مشغول کار هستند. دولت هند در سال 2011 قانونی تصویب می کند که طبق آن سازمان ها موظفند سالیانه مقدار مشخصی از درآمدشان را به خیریه ها تخصیص دهند. اما مشکل اینجاست که بسیاری از این خیریه ها به صرف ثبت شدن در حال دریافت کمک هزینه از دولت هستند، در حالی که عملا فعالیت مفیدی انجام نمی دهند و از این پول در راه مقاصد شخصی استفاده می کنند.
در مقابل تمام این گفتگوها افراد حاضر در جلسه نیز از ما به عنوان نمایندگان تفکر ایرانی سوالاتی پرسیدند، از قبیل "نظر مردان ایرانی درباره حجاب چیست؟"، "با افرادی مانند مرجان ساتراپی در ایران چگونه برخورد می شود؟"، "شیوه ی غالب اعتراض در ایران به چه شکل است؟" و "نظر شما درباره دولت جدید هند چیست؟".
•بازدید از NGO Jagori
این سمن با محوریت مبارزه با خشونت علیه زنان و با رویکردی فمنیستی، از سال 1984 فعالیت خود را آغاز کرده است. مقصود از رویکرد فمنیستی طرفداری صرف از زنان نیست، بلکه به ایجاد موقعیت و جایگاه برابر برای زنان و مردان به طرق مختلف اشاره دارد. جاگوری هیچ شعبه ای ندارد و تعداد کارمندانش 25 الی 28 نفر است که به جز 6 نفر که مردند، بقیه را زنان داوطلب تشکیل می دهند. از نظر این سمن، برای کمک کردن به مردم نیازی به تجربه ی شخصی خشونت نیست، چرا که خشونت به طور وسیعی در همه حیطه های زندگی وجود دارد و همین امر روحیه ی همیاری را تقویت می کند.
چشم انداز جاگوری برای مبارزه با خشونت، به چند حیطه قابل تقسیم است: الف) دید پیشگیرانه؛ ب) مشاوره طولانی مدت و مداخله؛ ج) آموزش و برگزاری ورک شاپ؛ د) پژوهش فعال. برای آگاه ساختن جامعه از وجود این موسسه و معرفی خدماتش، از بروشورهای تبلیغاتی و نشر کتاب با موضوعات مختلف ضد خشونت علیه زنان، کودکان، آموزه های فمنیستی و غیره استفاده می شود.
برای سهولت دسترسی مراجعین به جاگوری چند راهکار در نظر گرفته شده است: الف) دو خط تلفن اضطراری به مدت 8 ساعت در روز و 6 روز هفته؛ ب) ایمیل؛ ج) گروه های پشتیبانی برای شناسایی افراد آسیب دیده در جوامع و گروه های مختلف؛ د) سه دفتر مختلف برای مراجعه حضوری در دهلی.
هدف اصلی جاگوری نشانه گیری مفاهیمی است که طی زندگی روزمره و از راه سنن چنان با شیوه زندگی مردم عجین شده اند که نگاه بی طرفانه به آن ها و پذیرش غلط و مخرب بودنشان بسیار دشوار تلقی می شود، و این عدم پذیرش تنها جایی متوقف می شود که نزدیکان و عزیزان این ناباوران را مورد اصابت قرار دهد.
بسیاری از خشونت های هند علیه زنان به خاطر جهیزیه صورت می گیرد. بر خلاف ایران که جهیزیه شامل وسایل منزل است و پیش از ازدواج تهیه می شود، جهیزیه در فرهنگ هند تعریف مشخصی ندارد و می تواند شامل وسایل منزل، پول نقد، خانه، زمین، اتومبیل و هر چیز دیگری شود که قبل یا بعد از ازدواج، توسط داماد و خانواده اش قابل مطالبه و استرداد هستند. اگر دختر یا خانواده اش موفق به برآورده کردن این خواسته های بی رویه نشوند، دختر مورد آزار جسمی و روحی شدیدی قرار خواهد گرفت. جالب اینجاست که این فرهنگ مختص کشور هند است و نه هندوها، یعنی مذاهب و فرقه های مختلف ساکن هند سال هاست این سنت را اجرا می کنند. امروزه با مدرن تر شدن هند، انواع جدیدی از خشونت نیز رواج یافته است مانند محرومیت زنان از تحصیل، اشتغال، یا اجبار به ازدواج با شخصی که مورد علاقه طرفین نیست.
طبق ماده ای از قانون جزا که سال 2005 در هند تصویب شد، اگر زنی که مورد خشونت واقع شده جهت درخواست کمک و امنیت به سمن ها مراجعه کند، در صورتی که نوشته ای کتبی در این زمینه به مسئولین سمن تسلیم کند به راحتی می توان با رای مثبت دادگاه زن آسیب دیده را از دسترس شوهر و محیط خشن زندگی اش دور کرد. این زنان در ابتدای مراجعه از لحاظ روحی به شدت آسیب دیده اند و جهت قدرت دهی و ایجاد دوباره اعتماد به نفس در آنان، باید مدت طولانی مورد مشاوره قرار بگیرند. همچنین در صورت امکان به این زنان اسکان موقت و شغل داده می شود تا بتوانند مستقلانه زندگی کنند. اما مشکل اصلی که باعث تداوم خشونت می شود، شکاف بین عملکرد مردم و قانون است. علی رغم حمایت قانون اساسی هند از چنین زنانی، دولت نه حامی و نه مانع فعالیت های جاگوری نیست. با این حال جاگوری با توضیح اهداف خود و لزوم اجرای برنامه هایش، سعی در جلب حمایت هرچه بیشتر دولت را دارد. از سایر گروه های تحت پوشش جاگوری می توان به افراد تحت فشار دیگر مانند زاغه نشینان، همجنس گرایان، کودکان و غیره اشاره کرد.