چندی چوک از آنچه فکر میکردیم شلوغتر و کثیفتر بود. از ترس گم شدن به صف شدیم و با سرعت زیاد از طول خیابان عبور کردیم. خیابان پر بود از عجایب. قیافه های عجیب، بوهای عجیب، صداهای عجیب. انگار دری باز شده بود و کسی به جهانی دیگر پرتابمان کرده بود.
خوشبختانه به سلامت از چندی چوک بیرون آمدیم. طبق برنامه باید به Jain lal Mandir temple میرفتیم. اما متوجه شدیم برای رسیدن به آن باید دوباره از چندی چوک عبور کنیم. به رای اکثریت عطای چندی چوک را به لقایش بخشیدیم و معبدی محلی در همان حوالی پیدا کردیم.
خوبی معبد های محلی این است که مثل معابد توریستی مصنوعی و ساختگی نیستند. در معابد محلی مردم عادی گروه گروه برای عبادت می آیند. آنها هیچ کدام از حرکاتشان را برای خوشایند توی توریست تغییر نداده اند و تو می توانی واقعیتِ مردم و فرهنگشان را برهنه و بی زرق و برق تماشا کنی.
عصر سراغ گذر جان پت رفتیم.گذر جان پت یک بازار مکاره محلیست. جایی که مردم عادی دهلی هر روز برای خرید به آنجا می آیند. هند به توریست جنون خرید میدهد. هر آنچه به چشمت می آید رنگ و طرح و نقش است و تو نمیتوانی بدون اینکه بخشی از آن همه زیبایی را به خانه ات ببری از کنارش عبور کنی.
برنامه بعدی تماشای رقص هندی بود. از چند روز پیش برنامه رقصهای محلی دهلی را پیدا کرده بودیم پس به سرعت به سمت سالن حرکت کردیم. مراسم شامل چند رقص از نواحی مختلف بود. جایی که در آن حضور داشتیم آن روی دیگر هند بود. صبحمان را با چندی چوک شروع کرده بودیم. مشاممان پر از بوی ادرار و تعفن بود و هنوز آنچه از فلاکت دیده بودیم از جلوی چشمانمان کنار نرفته بود که پا به سالن گذاشتیم. حالا بوها تبدیل به ادکلن های گرانقیمت شده بود. صدای بوقهای سرسام آور به موسیقی زیبای هندی و چهره های تکیده و فلک زده به زنان و مردان خوش پوش و زیبا.
بعد از مراسم به سرعت خودمان را برای شام به سانسکریتی رساندیم. خستگی اجازه نداد که کلاس اسطوره شناسی برگزار شود و همه ۱۰ شب به رخت خواب رفتیم.