ساعت 6 صبح از تهران به سمت جاده فیروزکوه حرکت خواهیم کرد، صبحانه را در رستوران صرف میکنیم و به سمت روستای هرانده حرکت میکنیم. پس از رسیدن به محل حدود 30 دقیقه پیادهروی در مسیر کوچهباغ های هرانده و حدود 1 ساعت کوهپیمایی تا دهانه ی غار بورنیک خواهیم داشت. پس از 1 ساعت غارنوردی از همان مسیر باز میگردیم. ناهار را در طبیعت صرف میکنیم و سپس به کتاب خوانی و گپ و گفت با محمد هاشم اکبریانی خواهیم پرداخت.بعداز کمی استراحت به سمت تهران حرکت میکنیم و تا ساعت 10 شب تهران خواهیم بود.
درباره زندگی همین است و نویسندهاش
محمد هاشم اکبریانی سال 1344 به دنیا آمده است. وی دانشآموختهی علوم سیاسی در دانشگاه تهران است و کار نوشتن را با فعالیت در عرصهی روزنامهنگاری از دههی شصت آغاز کرد. وی به عنوان خبرنگار، دبیر سرویس فرهنگ و هنر و سردبیر در بیش از ده نشریه قلم زده است. وی در سالهای دههی هشتاد پروژه تدیون تاریخ شفاهی ادبیات را آغاز کرد و زندگینامههای صادق هدایت، منوچهر آتشی، سهراب سپهری، احمدرضا احمدی، عمران صلاحی، سیدعلی صالحی، مجمدعلی سپانلو، شمس لنگرودی، سیمین بهبهانی و... را تدوین کرده است که شماری از این آثار منتشر شده است و شماری دیگر هم در دست انتظار است. تدوین و تولید این مجموعه کتابها بیش از پانزده سال طول کشید.
همچنین به قلم این نویسنده و پژوهشگر و روزنامهنگار آثار متعدد داستانی و دو مجموعهی شعر منتشر شده است. از جملهی آثار داستانی وی میتوان به کتابهای «هذیان»، «آرام بخش میخواهم»، «باید بروم»، «عذاب ابدی» اشاره کرد. در این سفر رمان «زندگی همین است» منتشر شده در نشر چشمه را خواهیم خواند.
این نویسنده دروایت خودنوشتی کوتاه خودش را اینگونه معرفی میکند :« بايد در صد كلمه خودم را معرفي كنم. ۴۵سالهام. از بيستسالگی در حوزههايی جز ادبيات خبرنگار شدم. از ۲۳ سالگی کمکم همهچيز برايم بیمعنا شد و آخر من ماندم و دنيايی که نمیدانستم چه بود. هنوز هم نمیدانم. از ۳۲ سالگی به دنيايی که قبلاً آن را مسخره میکردم وارد شدم؛ به دنيای شعر! میپرسيد: چرا؟ میگويم: تصادف و اتفاق. بعد به داستان رو آوردم. از هر نوع نوشتن بَدَم میآيد، ولی چون از انجام هر کاری بدم میآيد به نوشتن که از بقيهی کارها کمتر نفرتانگيز است، تن میدهم. در كارگاههای شعر و داستان شركت نكردهام و كتابی هم در اينباره نخواندهام. حتماً برای همين است که موفق نبودهام. تنها چيزی که بعضی وقتها برايم قشنگ میشود رفيقبازی است. زياد میخوابم و كم میخوانم. راستی چهقدر از حرفهايی که گفتم واقعيت دارد و چهقدر برای خودنمايی يا متفاوت نشان دادنِ خود است؟ به همهچيز شک کنيد دوستان.
دربارهی زندگی همین است
«زندگی همین است»، تازهترین اثر محمد هاشم اکبریانی روایتی معمول نیست، تخیلی سورئال، فرروایها مدام از واقعیت و تلاش برای خلق فضایی متفاوت از ویژگیهای این روایت است. «زندگی همین است» از گزارش حرفهای دو شخصیت آغاز میشود که لحظاتی پیش با هم گپ میزدند و به نوعی داستانیست که آغاز آن میتواند هر زمانی رخ داده باشد و راوی از میانهی داستان را برای مخاطب تعریف میکند و در آخر کتاب هم چندان خود را مقید نمیداند داستان را با پایانبندی قطعی و روشنی ببندد. به نوعی این روایت اصرار دارد قطعیت و حتمیت پایان و آغاز مشخص برای رویدادهای را به چالش بکشد و در ادامهی هم داستان، با روایت ِ رابطهی «طرف» و «یارو» پیش میرود و مدام نام شخصیتها تغییر میکند؛ «طرف» یک «مرده» است توی گور و «یارو» هم «مجری» پرطرفدار تلویزیونی، در ادامه «مرده» نامش به «بیفکر»، تغییر میکند و «مرد عربدهکش» هم در ادمهی روایت بدل به «گربهی سوراخ سوراخ» می شود، دگردیسی مدام در این روایت فقط در «نامها» نیست، بلکه خردهروایتهای متعددی پیش کشیده میشود و داستان تن به روایتی معمول نمیدهد. بخشی از این روایت در گورستان سپری میشود و تخیل ِداستان در توصیف و روایت ِ «قبر» برگرفته از تخیلهای عامیانهای است و از معدود لحظههای درخشان در تخیل و توصیف «گور» لحظهای است که «مرده» با استخوانش منظره خانه و خانوادهای را بر دیوار گور میکشد و یکباره آن منظره جان میگیرد و سگها و آدمهای آن نقاشی حرف میزنند. در خردهروایتهای متعدد، «زندگی همین است» مدام قطعیتهای معمول به چالش کشیده میشود و از جهانی ناپایدار و مدام درگیر بیثباتی حرف میزند بر خلاف عنوان کتاب که امری قطعی و محتوم را تاکید دارد؛ در واقع عنوان کتاب « زندگی همین است» تقریبا هیچ ربطی به فضای داستان و روایت ندارد، این داستان میتوانست، نامهای غریبتری داشته باشد، گزارهی کلیشهی «زندگی همین است» برای این روایت نامعمول مناسب نیست. روایت «زندگی همین است» هر چند به طور مستقیم به جنگ نمیپردازد اما در دو خرده روایتی که به دست میدهد نگاه ضد جنگ و رویکردی استهزاآمیزی به جنگ در آن آشکار است. در این روایت همچنین تحمیق افکار عمومی توسط رسانههای فراگیری چون تلویزیون به چالش کشیده میشود. داستان «زندگی همین است» به ظاهر روایت ِ مردههاست و اسکلتها، وتنها رو به زوال در اعماق خاک اما داستان از ملالآور و غمزده نیست و طنز و جد در هم آمیخته شده است از این حیثت روایت «زندگی همین است» جذاب شده است.
روز | صبحانه | ناهار | شام | |||
مکان | توسط | مکان | توسط | مکان | توسط | |
1 | رستوران | ژیوار | طبیعت | گردشگر | - |
روز | وسیله | توضیح |
1 | وسیله نقلیه در اختیار | با توجه به تعداد گردشگران |
سوالی دارید؟ بپرسید!