شش فیلم از شش استاد معاصر سینمای مستند و غیرداستانی. نخست با مینروینی آغاز می کنیم پسر چموش و نازکرده ی جشنواره ها، با فیلم هایی سهل و ممتنع در ساختار و روایت اما پیچیده در دستیابی به لحظه های مستندنما. یک سر راه سینمایی که مینروینی در آن گام برمی دارد حتما جایی به کیارستمی می رسد دست کم در کار با نابازیگر، تفاوت اما در همین عبارت نابازیگر است، مینروینی همیشه داستان خود را با یافتن آدم های واقعی آغاز می کند و آن ها را در نقش خود و برای بازسازی زندگی واقعی خودشان به کار می گیرد به گونه ای که در فیلم هایش تقریبا و تقریبا همه خودشان هستند و راوی درام زندگی خودشان. حتی قصه نیز از آن کارگردان نیست کارگردان قصه را از زندگی آن ها می گیرد و می پرورد. اما با چنان مهارتی در داستان پردازی دراماتیک و دیالوگ نویسی که ما همچنان قاطعانه نمی دانیم فیلم مستند است یا داستانی. چون هر دو است و نیست. باز، بیان حقیقت، از واقعیت زندگی کاراکترها و فیلمسازیِ فیلمساز مهم تر است. بعد به سراغ آلن برلینرِ کهنه کار و بزرگ می رویم تا نفوذ ظریف و عمیق فیلمساز به ذهنی مه آلود و پاره پاره را شاهد باشیم. نوبت که به بارنارد برسد فیلم پرسروصدا و سنت شکن درختستان، شکل بدیع، ضروری و غیردکوراتیو استفاده از بازیگر در پرداخت به موضوعی مستند و واقعی را خواهیم دید. فیلمی که علاقه مندان به تئاتر مستند و ورباتیم را نیز شگفت زده خواهد کرد.
در زنده باد قطرنشینان، کوساکفسکی استاد مشاهده ی ناب در سینمای امروز جهان، به ما طراحی، پردازش خلاقانه و مشاهده ی صبورانه و دقیق زندگی مردمان را یاد خواهد داد. سانتیاگو، با روحی اومانیستی، گفتگوی همدلانه و کنجکاوانه ی دو ذهن و دو طبقه اجتماعی را با معرفی شخصیتی به یادماندنی، پیش روی مان می گذارد و تابستان جالوت، در امتداد سنت مینروینی، پدرو کوشتا و کیاستمی، این بار با بهره گیری رادیکال از عنصر گفتگو و بازسازی، روایت چندلایه ای از زندگیِ یک روستا می سازد که پیش تر نمونه اش را کم دیده ایم. استفاده از عناصر گفتگوی مستقیم و بازسازی موقعیت با سوژه های واقعی، از جمله تمهیدات بیانی رایج در سینمای مستندند که امروزه روز سینمای داستانی نیز از آن بهره می جویند. لااقل در سه فیلم از این برنامه، عملکرد این تمهیدها را در بافتی داستانی و غیرداستانی خواهید دید و بر آن ها درنگ دوباره کنید.