تا 8 صبح از آخرین قطره های خوابم استفاده می کنم. از پله ها که پایین می آیم چهره سرحال بچه های گروه را می بینم که صبحانه خورده منتظر من نشسته اند. صبح به خیر می گویم و جواب می شنوم که فرهاد، صبح زود با دوچرخه در دوشنبه گشتی زده است. فرناز یک ساعتی پیاده روی کرده است و آقای ثابت از 5 صبح بیدار است. خودم را لعنت می کنم :" باید زودتر بلند می شدی!" . پیاده راه می افتیم سمت بازار شاه منصور، همیشه فکر می کنم بازارها قلب هر شهرند. جایی که خون و زندگی جریان دارد.
من نقش دیلماج را به عهده دارم. همسفران ما هنوز به گویش تاجیکی عادت نکرده اند. به من می گویند از این خانم بپرس میوه ها کیلویی چندند؟ من کمی تن صدایم را عوض می کنم و می گویم: "این ها چند پول اند؟" اشاره می کنم به سطل های تمشک، توت فرنگی، رازبری و بلوبری که از روستاهای اطراف دوشنبه آورده شده اند.
فروشنده می گوید:"شما از ایرُن؟" می گویم:"ها، ما از ایرُن!"
قیمت ها خیلی مناسب اند. یک سطل تمشک می خریم و به ادامه گشت می پردازیم.
حضور زنان شاغل در تاجیکستان محسوس است. مردهای زیادی برای کار به روسیه می روند و بنابراین کارهای سطوح مختلف را زنان هم به عهده می گیرند. عجیب نیست که زنی را در حال نظافت خیابان ها، گلکاری و انجام کارهای عمرانی ببینید.
بازار شاه منصور پر است از میوه و سبزی و ادویه¬های رنگارنگ. طراوت میوه ها اینجا از همه بیشتر جلب توجه می کند. همسفران ما سعی دارند از فروشندگان تاجیک در مورد میزان استفاده از هورمون و کودهای شیمیایی در میوهها سوال کنند. سوال سختی برای شروع مکالمه انتخاب شده است. اما خب نتیجه گفتگو "مقبول" است: میوه های اینجا "ارگانیک" هستند.
قرار است ناهار را در نزد "قلعه حصار" باشیم. پس سوار ماشین می شویم و به راه می افتیم. در این سفر لیلی خانم، همسر آقای دورینگ و علی داد پسرشان هم با ما همراه اند. همه گروه عاشق علی داد شده اند. پسر نوجوان باهوش و نکته سنجی که در عین حال خیلی مهربان است. اولین بار با تردید به فارسی از او پرسیده بودم: " علی داد تو ایرانی هستی یا فرانسوی؟" خیلی جدی جواب داده بود :" نیمه ایرانی - نیمه فرانسوی" علی داد در تمام طول راه تا حصار با تمبکش تصنیف های قدیمی را برایمان از بر می خواند و ما ترجیع بندها را تکرار می کنیم.
"قلعه حصار" حدود 30 کیلومتر از دوشنبه فاصله دارد. اطراف جاده را درختان زردآلو محصور کرده اند و همه جا تا چشم کار می کند سبز است. امسال قرار است در تاجیکستان 3000 سالگی قلعه حصار جشن گرفته شود. راهنمای محلی ما توضیح می دهدکه شومان، شومن و حصار شادمان نام های قدیمی قلعه حصار هستند. البته امروز در تاجیکستان آن را حصار زرنثار هم می نامند و علت آن فراوانی "مال های کشاورزی" اطراف قلعه حصار است. متاسفانه قلعه حصار، بارها در طول تاریخ تاجیکستان تخریب و از نو ساخته شده است. تنها قسمت های کوچکی از قلعه هنوز دست نخورده باقی مانده است. بازدید از "آثارخانه" ای که روبه روی قلعه حصار در محل یک مدرسه قدیمی بنا شده، بیشتر از بازدید قلعه از ما زمان می گیرد. همسفرهای ما چند نقاشی پیدا کرده اند که پوشش های مختلف زنان تاجیک در طول تاریخ را نشان می دهند. نقاشی ها خیلی با جزییات و دقیق هستند. همسفرها آقای دورینگ و لیلی خانوم را صداکرده اند تا نقاشی ها را نشانشان بدهند و بپرسند هر لباس مربوط به کدام قسمت تاجیکستان است.
ناهار را در رستورانی در محوطه قلعه می خوریم و مسیر برگشت به دوشنبه را در پیش می گیریم.
تورهای برتر سال های گذشته: سفرهای مشابه این تورها در آینده:
تور جامعه شناسی هند تور جشن رنگ هندوستان
تور ازبکستان |نوروز 94| تور تاجیکستان
ببینید: فهرست کامل تورهای خارجی